آیینه جوهر در غزلی از سعدی

ساخت وبلاگ

عمرها در سینه پنهان داشتیم اسرار دل

نقطهٔ سر عاقبت بیرون شد از پرگار دل

گر مسلمانی رفیقا دیر و زنارت کجاست

شهوت آتشگاه جان است و هوا زنار دل

آخر ای آیینه جوهر، دیده‌ای بر خود گمار

صورت حق چند پوشی در پس زنگار دل

این قدر دریاب کاندر خانهٔ خاطر، ملک

نگذرد تا صورت دیو است بر دیوار دل

ملک آزادی نخواهی یافت واستغنای مال

هر دو عالم بندهٔ خود کن به استظهار دل

در نگارستان صورت ترک حظ نفس گیر

تا شوی در عالم تحقیق برخوردار دل

نی تو را از کار گل امکان همت بیش نیسل

با تو ترسم درنگیرد ماجرای کار دل

سعدیا با کر سخن در علم موسیقی خطاست

گوش جان باید که معلومش کند اسرار دل

درۆیه‌کی پیرۆز...
ما را در سایت درۆیه‌کی پیرۆز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hozhan بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1402 ساعت: 17:11