از کسی بخت بخواه که او صاحب بخت است.

ساخت وبلاگ

از کسی بخت بخواه که او صاحب بخت است.

 

پس گدایی از حق کن و حاجت از او خواه که هیچ ضایع نشود.

در سمرقند بودیم و خوارزمشاه سمرقند را در حصار گرفته بود و لشکر کشیده، جنگ می کرد. در آن محله دختری بود عظیم صاحب جمال، چنان که در آن شهر او را نظیر نبود. هر لحظه می شنیدم که می گفت:

خداوندا ، کی روا داری که مرا به دست ظالمان دهی؟ و می دانم که هرگز روا نداری و بر تو اعتماد دارم.

چون شهر را غارت کردند و همه ی خلق را اسیر می بردند و کنیزکانِ آان زن را اسیر می بردند و او را هیچ المی نرسید و با غایت صاحب جمالی کس او را نظر نمی کرد.

تا بدانی که هر که خود را به حق سپرد از آفتها ایمن گشت و به سلامت ماند. و حاجت هیچ کس در حضرت او ضایع نشد.

درویشی فرزند خود را آموخته بود که هرچه می خواست، پدرش می گفت که از خدا خواه!

او چون می گریست و آن از خدا می خواست، آن گه آن چیز را حاضر می کردند.

تا به این، سالها برآمد. روزی کودک در خانه تنها مانده بود، هریسه اش آرزو کرد، بر عادت معهود گفت: هریسه خواهم!

ناگاه کاسه ی هریسه از غیب حاضر شد. کودک سیر بخورد.

پدر و مادر چون بیامدند گفتند چیزی نمی خواهی؟

گفت: آخر، هریسه خواستم و خوردم.

پدرش گفت الحمد لله که به این مقام رسیدی و اعتماد و وثوق بر حق قوت گرفت.

مقالات مولانا

ویرایش جعفر مدرس صادقی، نشر مرکز، ص. 82  ، 1385

 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۵ساعت 22:47&nbsp توسط مهدی سیدی  | 

درۆیه‌کی پیرۆز...
ما را در سایت درۆیه‌کی پیرۆز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hozhan بازدید : 128 تاريخ : جمعه 19 آبان 1396 ساعت: 4:56